فردا هشتاد ساله می شوم. چهل و پنج سال از این هشتاد سالگی در تبعید گذشته و در حسرت دیدن محبوب ترین سرزمین جهانم، و با این درد که گاه باید به میهمانداران خود توضیح دهم که بله درست است؛
من از سرزمینی می آیم که براساس سنت و قانون واپسگرای مسلط بر آن، زنان اش در نه سالگی بالغ می شوند، سیزده سالگی مادر، هجده سالگی پیر، و «به بیست سالگی که رسیدند باید به حال شان گریست»؛
سرزمینی که ابله ترین مردان هشتاد ساله و نود ساله اش، براساس همان سنت و قانون برصندلی های «رهبری» و «شورای مصلحت» اش نشسته اند و برای هر تار موی ما تصمیم می گیرند
به آنها می گویم اما …. اما ما هنوز میلیون ها زن و مردی در آن سرزمین داریم که همچنان به فرهنگ پیشرو ایرانی خودمان باور دارند و برای بازگرداندن آن است که شجاعانه می جنگند.
چنین است که خوشحالم در هشتاد سالگی و با همه ی دردها و رنج ها، کسی نمی تواند «به حالم بگرید»، چرا که هنوز و همچنان به (سهم اندک خودم ) برای حفظ همان فرهنگی می جنگم که پاد زهر حکومت مسلط بر سرزمین مان است
شکوه میرزادگی فوریه 2024
بنیاد میراث پاسارگاد