دم آتش و آب یکسان بود «فردوسی»
آتش یکی از کهنترین، سادهترین، اصیلترین، زندهترین و معتبرترین انگارهی انسانی از پدیدهای بود که شناختش برای مردم باستان آنچنان آسان بنظر نمیآمد؛ یعنی تصور «روح» و چگونگی «رستاخیز» آن به آسمان. برای پیشینیان ما آتش و ویژگیهای آن یک تصویر بسیار گویا از «دگردیسی» ماده به نور را ارائه میداد، عنصری که باوجود “دیده شدن”قابل لمس” نبود و این یک انگارهی بسیار خوبی بود برای پدیدههایی چون «روح»، «فره وشی» و یا سایر تصورات «فاقد پیکر». افزون بر این در نظر داشته باشیم که این عنصر پس از نابود کردن “ماده” و تبدیل آن به روشنایی و “نور”، پرواز آنرا بسوی “آسمان” – یعنی به سرمنشاء اصلی پنداشته شده برای نور و جایی که خدایان خانه داشتند- ممکن میساخت: تو گویی این نورها در پیکر اجسام زمینی “زندانی” بودهاند و آرزومندانه اشتیاق رهایی از بند “زندگی پیکرمند” را میکشیدند و این همان انگارهای است که دین زرتشت و بسیاری دیگر از دینهای همسوی آن از داستان آفرینش و فرجام آن ارائه میکردند.آتش، گذشته از استعارههای بسیار زیبای فلسفی و هنری نهفته در خود، ابزاری برای درک آن نکتهی پایهای هم بود، که در مرکز باورهای دینی قرار داشت و آن آرزوی بشر برای دستیابی به زندگی «فرامادی»، یا بگفتهی دیگر « ابدی» بود. در آیین زرتشت «اورمزد» آفریدگار جهان خویشتن یعنی جهان «نور» است، جهانی که در آغاز “پاک” آفریده شد ولی بعدها توسط اهریمن “لکهدار” و تیره گردید. ولی با همهی این کدورتها، گمان بر این بود، که آنچیزی که در جهان و در تمامی موجودات وجود دارد و آنرا نمیتوان آلوده نمود همان «نور» است. اینگونه است که گفته میشود: پیکر اورمزد از «نور» و سرشت او از «راستی» است و مجموعهی این دو همان “روشنایی پاک” میباشد. در واقع نور همان ذات خدایی بود[۱]. در بسیاری از ادیان و از جمله زرتشتی «آتش»، «نور» و «روشنایی» بعنوان واژههای مترادف و هممعنی بکار میرفتند. در باور زرتشتی، بشارت دهندهی این نور همان «روشنگران” جهان یعنی زرتشت و دیگر منجیهایی هستند، که تناسخ انسانی او در تاریخ آینده میباشند، که در واقع همان «ستارههای روشنی» هستند که از جهان نور به زمین فرستاده میشوند و مانی آنان را «پیامبران نور» مینامید. اما رابطهای که بین خداوندان روشنایی و مردمان باورمند روی زمین بوجود میآمد، یک رابطهی یک جانبه نبود. در این ارتباط انسان نیز در تلاش خود برای رستگاری هدف، آرزو و شوری بجز تبدیل شدن به نور و پیوستن به جهان آسمانی نداشت، اشتیاقی که با برافروختن آتش- بعضاً بسیار بزرگ – بر روی زمین و در جریان نیایشهای جمعی نشان داده میشد. بزرگ بودن و یا فراوانی آتش در جشنها برای دیده شدن آن از آسمان توسط خدایان و برای آگاه نمودن آنها از مراسم «شکرگزاری» برای آنان بود[۲]. این مراسم حتا هنوز هم در بخشی از جهان مسیحیت و بعنوان یک رسم پیشامسیحی و در زمان «عید پاک»، که تقریباً همزمان با آغاز فصل بهار و جشن نوروز است، انجام میگیرد.
در نبرد روشنایی در برابر تاریکی، روشنایی با پشتنیبانی و یاری همرزمانش پدیدار میگردد. اینها همان ویژگیهای خدای نور هستند که خود هر یک بشکل خدایان مستقل در برابر حامیان اهریمن نمایان میشوند: «پندار نیک» در برابر «پندار زشت»، «راستی» در برابر «دروغ»، «دادگری» در برابر «ستم»، «تندرستی» در برابر «بیماری»، «شهامت» در برابر «زبونی»، «زندگی» در برابر «مرگ» و غیره. گرایش انسان، با وجود آلودگیاش توسط اهریمن، همواره بسوی پاکی است، چرا که در نهاد هر کسی “جرقهای از نور” وجود دارد، که چشمبراه رهایی است. شاید با این مقدمه بتوان معنی گفتهای را که بهنگام پریدن از روی آتش (که همان استعارهی «گذر از آتش» است) تکرار میشود روشنتر درک کرد: «زردی من از تو و سرخی تو از من»! بگفتهی دیگر؛ تمنای پالایش درونی از پلیدیهای مادی در پایان سال!
بنا بر باور بسیاری از ادیان گنوسیعرفانی نیز، که مانی از نمونهی بسیار گویای آنهاست، جهان در پایان عمر خود در آتشی فراگیر خواهد سوخت و بدینوسیله بقایای پلیدی برآمده از اهریمن، از بین رفته و به نور تبدیل میگردند. در بسیاری از باورهای بسیار کهن (همچون «آنگی»، خدای «ودایی» آتش در هند)، آتش برای سوزاندن اجساد مردگان وتسهیل مهاجرت روح آنها به آسمان بکار گرفته میشد (و هنوز هم میشود)، چرا که پس از جدایی روح از انسان، بقایای زمینی «آلودهی» آن نیز بایستی از بین رفته و پالایش مییافت. بدون شک در باورهای اولیه و پیشازرتشتی ایرانیان هم همسان این خدا وجود داشته است، چرا که پیوندهای دو قوم ایرانی و هندی، پیش از مهاجرت آنها از مناطق آسیای مرکزی به جنوب (ایران و هند) آنچنان نزدیک بود، که حتا سدها سال پس از جداییشان، میتوان این وجهمشترکها را در آیینهای بجا مانده از آنها بروشنی دنبال کرد[۳]. در تمامی این ادیان، آتش (همچون آب) یک نقش پاککننده و رهاییدهنده دارد. بنا بر این جای شگفتی نیست که این عنصر به یک باور مرکزی در دین مزدایی و بعدها زرتشتی تبدیل شده بود.
اما محور دین اسلام در برخورد به مقولهی آتش، نه نمادهای یاد شده در بالا، بلکه سوءاستفاده از آن بعنوان ابزاری برای مجازات بشر بود. تفاوت آتش در آیینهای زرتشت، ودایی و یا همچنین «آتش جهانی» مانی با “آتش جهنم” در ادیان سامی در همین نکته خلاصه میشد[۴]. در اسلام، این سمبلِ پالایش به ابزاری برای شکنجهی انسانها تبدیل گردید. اسلام کسانی را که به “گناه” نافرمانی از قوانین خود آلوده میشوند با آتش (دنیوی[۵] و اخروی) مجازات میکند و مؤمنانش را در بهشت موعود با همان گناهانی که ادعای مبارزه با آنها بر روی زمین را دارد (همچون شرابخواری، زنا، لواط[۶] و …)، پاداش میدهد! اخلاق اسلامی با جابجایی نمادها، تهی نمودن سمبلها از محتوایشان و با مشروعیت دادن به “بیاخلاقی”های زمینی در بهشت، آیین خود را از داشتن هر گونه پرنسیبی خالی نمود. جدایی اسلام از انگارهها، تصاویر و پیکرههای نمادین به بهانهی دوری از “بتپرستی”، در واقع بمعنی جدا کردن انسانها از سمبلهای والایی بود که از سوی آنها بعنوان ابزاری برای رسیدن به ویژگیهای بلندمرتبه و مقدس “خدایی” استفاده میشد. اینگونه بود که مفهوم «پاکی» در اسلام، به مفهومی فاقد سمبل و بیمحتوا و پرنسیب اخلاقی اسلام، به بیاخلاقی در پرنسیب تبدیل شد!
بدون تردید باور ایرانیان امروزی به سنتهای کهن، دیگر نه از نظر اعتقادی، بلکه تنها جنبهی سمبولیک دارد، که در تقابل آشکار با قوانین «توحیدی» اسلام قرار میگیرند. بنظر میرسد که همین نکته نیز بر پافشاری ایرانیان در برپایی هر چه باشکوهتر این جشنها بعنوان وسیلهای برای مقابله با حکومت وحشیانهی اسلامی افزوده است. تاریخ به ما نشان داده، که «توحید» توجیه فقهی حکومتهای «دیکتاتوری» است. این نگرش مذهبی از همان آغاز پیدایش خود[۷] تحمل دیدن سمبلهای دیگر در جامعه را نداشت و کمر به نابودی آنها بست. از این رو جشن آتش در آخرین شب چهارشنبهی سال، سمبل مخالفت آشکار مردم ایران با ارتقاء «اسلام توحیدی» بعنوان یک دین حکومتی است، که در امنترین کنج خانههای مردم بدنبال کنترل افکار، گفتار و کردار آنها و دور نمودن سمبلهای غیراسلامی از تمامی ارکان زندگی است.
دشمنی حکومت اسلامی با جشن آتش در حقیقت دشمنی آن با ذات نور و روشنایی است. اگر جشن چهارشنبهسوری را بعنوان یک جشن نمادین بشناسیم، این نماد همان دشمنی و نبرد با سیاهی و نادانی است. نابودی این پلیدی و پالایش مرز و بوم پدری از جرثومهی بدشگون آن، گویا به آرزو و پیام جشن ملی ایرانیان در آخرین شب چهاشنبهی سال تبدیل گردیده است.
https://independent.academia.edu/ArminLangroudi
زیرنویسها:
۱) در این زمینه نگاه کنید به نوشتهی من «آیین زرتشت و نوآوریهای تاریخساز آن».
۲) و یا آنجا که این جشنها با مراسم قربانی همراه بودند، برای بردن بوی قربانیان به آسمان.
۳) از میان باورهای ابتدایی این دو قوم، برای ما باورهای هندی «ودایی» و ایرانی «مزدایی» (هر دو بمعنی “دانش”) شناخته شده هستند. این نکته را میتوان – بعنوان نمونه -از مقایسهی ادبیات کهنترین بخش اوستا، یعنی «گاتها» با ادبیات کهنترین بخش ودا یعنی «ریگودا» ثابت کرد، که به سبک بسیار مشابهی سروده شدهاند.
۴) توجه داشته باشیم که انگارهی آتش در عقابد اولیهی سامی هم متأثر از ایدههای پیش از خود بود. بعنوان نمونه در باور یهودیان، «یَهوِه» در شکل “بوتهای سوزان” با موسا سخن میگوید و یا تصاویر سنتی اسلامی نیر محمد و مقدسین خود را در سیمای آتش بتصویر میکشیدند. این “آتشها”اما در این انگارهها همگی نمایانگر “نور” هستند و نه آتش سوزان.
۵) پیرامون نقش آتش و مجازات محکومین از طریق سوزاندن در حقوق اسلامی، نگاه کنید به کتاب «بایستههای فقه جزا» نوشته آخوند محمد شاهرودی.
۶) البته این یک اشتباه در “نقطه گذاری” بود، که دلیل وعده دادن “پسرانِ جوان” (به زنها؟ یا مردها؟) در قرآن، جهت لذ ات جنسی در بهشت است، که در سوره ۱۲ ، آیه ۷۳ آشکار می گردد: «و در آنجا )بهشت) پسران همیشه جوان در انتظارشان هستند. و وقتی آنها را ببینید، گمان می کنید که مرواریدهای پراکند ه(؟)هستند». واژه استفاده شده برای “پسران جوان” در این آیه یعنی ” مُخَلدُون”، با تغییر مکان یک نقطه(تبدیل خ به ج)، به “مجلدون” تبدیل میشود، که معنی آرامی آن “خُنَک” و “تازه” بوده و منتسب به “فرزند انگور” (ولدانِ لؤلؤ: شراب ) میگردد. این امر نشان میدهد که تا چه اندازه اخلاق فاسد نویسندگان قرآن باعث تحریف متون این دین شده است. برای توضیح بیشتر در این زمینه نگاه کنید به کتاب من «چگونه مسلمان شدیم؟» و یا ترجمهی جدید کتاب «خوانش سریانیآرامی قرآن» نوشتهی.«کریستف لوکسنبرگ» و ترجمهی همکار گرامی و ارزشمندم «ب. بینیاز (داریوش)».
۷) حتا در دوران “یکتاپرستی” «آتون» (Aton) در سدهی چهاردهم پ.م. و در سلسلهی هجدهم در پادشاهی جدید مصر.
بنیاد میراث پاسارگاد
بنیاد میراث پاسارگاد