دندان پزشک محسن شکاری: پسرخوبی بود. داش مشتی و با معرفت، اگه میتونست کاری واست بکنه حتما می کرد، بدون چشمداشت

 

یکی از رفقاش منو بهش معرفی کرده بود راهش تا مطب من خیلی دور بود، چند باری برای درست کردن دندوناش  و جرمگیری پیشم اومد . جوون بود ، باشگاه میرفت و ورزش میکرد ، قوی هیکل بود ، محکم حرف می‌زد،  خال کوبی هم داشت ، قیافشو می‌دیدی  جرات نمی کردی زیاد باهاش کل کل کنی، کار می کرد تو مغازه، ساندویچی و بعضی وقتا هم کارگری ،خلاصه  خرجش را خودش در میآورد دستش توجیب خودش بود گرچه همیشه جیبش خالی بود و همیشه قسمتی از هزینه درمان را میداد و بقیه اش می شد بدهی برای جلسه بعد .

ولی پسر خوبی بود داش مشتی و با معرفت ، اگه میتونست کاری واست بکنه حتما می کرد بدون چشمداشت ، یکبار کیف قاپی را که موبایل دختری تو خیابون زده بود تعقیب کرده و گوشی را ازش گرفته  و به دختره پس داده بود و بخاطرش چاقو خورده بود .

بعضی وقتا تو بازی با دوستاش شرط بندی می کرد و بیشتر وقتا  هم می باخت  ، می‌گفت من پاکباختم. حسابش که میموند ، می‌گفت دکتر…. چیزی واسه از دست دادن ندارم … مال مردم خور نیستم ، وسعم کمه ، میارم حتمن میارم دفعه بعد …..

…. ولی بدخواه داشتی ، مدیونی بهم نگی …. برای من هم خیالی نبود، از راستی و صفای دلش و جیب خالی و قیافه غلط اندازش  مطمئن بودم

به هر حال تو پرونده اش نوشته شده بود : بدهکار.

خیلی وقت بود که نیامده بود و من هم اصلا فراموشش کرده بودم  تا امروز …
کامپیوتر مطب را روشن کردم و تو پرونده اش نوشتم : بستانکار

خداحافظ محسن

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

از هم گسستگی قدرت درایران ـ ژوزف برودسکی، برگردان سعید جواد زاده امینی

Read Next

مرگ کاران ِخنزرپنزری – طاهره بارئی