بدنبال آشنایی ایرانیان با قانون گرایی در غرب، در ایران در زمان مشروطه، گرایش به قانونگرایی و مخالفت با مذهب و آخوندیسم خود را به نمایش گذاشت و فضای تازه ای برای بخشی از جامعه بوجود آورد. در چنین بستری، افکار میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان، مبارزه علیه خرافه های اسلامی و استقبال از قانونگرایی و اصلاح را توسعه می یابد. در مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی مجلس شورای ملی بر پایه اولین قانون اساسی ایران و با فرمان مظفرالدین شاه بپا گشت. در این دوران جدید نهادهایی مانند دارالفنون و مدرسه های رشدیه و شوکتیه و ارفع الدوله و سعادت بوشهر و البرز، به سبک مدرن و جدای از مکتب خانه های سنتی شروع بکار کردند. این روند با طرح ایجاد دانشگاه تهران در هشتم خرداد ماه ۱۳۱۳ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. ساختمان راه آهن سراسری ایران در اسفند 1305 زمان رضا شاه آغاز شد و این پروژه، بندر شاهپور کنار خلیج فارس را به بندر شاه در ساحل دریای مازندران پیوند داد. مدیریت بانکی تازه در شهریور 1307 با بانک ملی ایران در تهران آغاز شد. کارخانه برق در سال 1317 در تهران به کار افتاد. در سال ۱۸۰۰ میلادی سفارت انگلستان در تهران آغاز بکار می کند، سفارت روسیه در سال ۱۸۱۴ میلادی فعالیت خود را شروع می کند و در اكتبر ۱۸۲۱ میلادی فتحعلیشاه بطور رسمی دستور تأسيس وزارت امور خارجه ايران را صادر كرد.
محمدعلی فروغی که در 1254 متولد شده بود به یک روشنفکر و ادیب و تجددخواه و فیلسوف تبدیل می گردد و نخستین کتاب فلسفی در باره فلسفه غرب را می نویسد و جلد نخست «سیر حکمت در اروپا» در 1310 در تهران منتشر میشود و کشف حجاب اجباری در دوران دومین دوره نخست وزیری او بوقوع می پیوندد. فروغی در پخش افکار روشنایی بسیار فعال است. با فروغی است که اندیشه مونتسکیو در ایران گسترده می گردد. فروغی بر جدایی سه قوه در دولت مدرن تاکید داشت و مدافع اندیشه لیبرالیسم فلسفی و سیاسی بود. فروغی در مقدمه کتاب پل بوگار، در حمایت از اقتصاد مدرن مینویسد: «اگر انسانها در امور ثروتی آزادی داشته باشند برحسب صرفه شخصی و مسئوولیتی که در کار خود دارند موجب پیشرفت امور خواهند شد. اما در صورتی که این امور به دولت واگذار شود به علت بیتفاوتی و تعلل و تانی موجود در دستگاه دولتی، پیشرفتی در کارها صورت نخواهد گرفت.»، (اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک). تفکر فروغی بیانگر گرایش به مدرنیته در جامعه ماست. این نوع تفکر با اقداماتی مانند نوسازی ارتش ایران، برقراری رادیو ایران، خبرگزاری پارس، فرودگاه تهران، موزه ایران باستان، کتابخانه ملی ایران، جلوهایی از سکولاریزاسیوان جامعه و گرایش به مدرنیته است.
این گرایش ها نسبت به هیولای دین و خرافه و سنت از توانایی لازم برخوردار نیست. فکر مدرن وارد جامعه شده است ولی بنیاد جامعه بر اعتقاد اسلامی و شیعه گری و تقدس دینی و مناسبات رازآمیز میان روان اجتماعی و دین مستقر است. مدرنیته به تربیت جامعه تبدیل نمی شود و در بخش نازکی از جامعه جلوه گری دارد. در دوران پهلوی مدرنیته فلسفی و سیاسی صورت نگرفت. در این دوره، مدرنیزاسیون اداری و شهری و صنعتی و ارضی انجام شد. مناسبات کهنه در روستا و خانواده و مدرسه جابجا شدند و لایه های شهری و روشنفکری جدیدی بوجود آمد. اما مدرنیته فلسفی و دمکراسی سیاسی و تحول روانشناسانه شهروندی صورت نگرفت و انسان به شهروند خودمختار و قانونگرا تبدیل نشد.
انقلاب اسلامی عصیانی علیه جلوه های مدرنیزاسیون و تغییرات جدید بود و با قدرت بیسابقه خواهان بازگشت به منحط ترین مدل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بود. اسلام یک ایدئولوژی استعماری و انحصار طلبی است. قدرت سیاسی جدید از همان ابتدا خواهان بستن جامعه و استمرار قدرت مطلقه دینی بود. در جامعه تحقق این هدف آسان نبود. با استقرار نظام ولایت فقیهی مستبد، با ذهنیت دینی و خرافه گری توده ها، با استفاده از بودجه هنکفت دولتی و نفت، با سرکوب متمرکز و حاد، با تبلیغات ایدئولوژیک حاد علیه غرب، با حقنه کردن احکام اسلام و قرآن و فقه شیعه، رژیم به حکومت استبدادی ادامه داد. ولی با توجه به پویایی جامعه، بستن جامعه و تحمیل مطلق الگوی آخوندی خلافت علی و حسین میسر نبود. تحول دوران پهلوی و جهانی شدن مناسبات اقتصادی و فرهنگی و نقش تکنولوژی های ارتباطی و شبکه های اجتماعی و تحولات روانی و فکری لایه های متوسط مدرن و زنان شهری و دانشجویان و لایه های هنرمند و روشنفکر در جامعه ایران، سیالیت و تغییر فرهنگی را ناگزیر میساخت. بدین ترتیب جامعه ایران از دوگانگی و تضاد هویتی مایه میگرفت. مکانیسم های کهنه گرا و ارتجاعی و دینی سخت از یکسو و از سوی دیگر روندهای مدرنیته گرا و تازه، در همزیستی جدال آمیز قرار می گرفتند. در تمام دوران جمهوری اسلامی، تضاد حاد میان سنت دینی و رفتار و پراتیک ناشی از آن از یکسو و از سوی دیگر مدرنیته و رفتار و کنش همخوان آن، بطرز عریان و با تنش وجود دارد. جامعه امروز ایران با هیولای دین زندگی می کند و توده های بسیاری در چنگال خرافه مذهبی و پستی روانی اسیر هستند. ایده مدرنیته ناتمام باقی مانده است. جامعه از عملکرد فلسفی و رفتار مدرن اجتماعی و دمکراسی سیاسی ساختاری برخوردار نیست.
جامعه ایران از مدرنیزاسیون شهری و تکنیکی وسیعی برخوردار شده ولی از مدرنیته عمومیت یافته و از تربیت شهروندانه و رفتار مسئولانه بدور است. جامعه ایران علیرغم سکولاریزاسیون تکنولوژیکی و ابزاری و ریزش اتوریته های سنتی، در مدرنیته سیاسی و فلسفی و فرهنگی و روانی استقرار نیافته است. در جامعه متضاد کنونی ایران، رفتارهای چند گانه عوامفریبانه رشوه خوار و گدامنشی و دروغگویانه، هنجارهای مهم امروز هستند. کسانی که در شبکه های اجتماعی هستند و به رسانه های جهانی گوش میکنند، کسانی که اهل شراب و بازی پوکر هستند و از فضای کالیفرنیا کیف می برند، کسانی که در خانه های لاکچری تهران رقابت های سکسی را ساماندهی میکنند و اهل سفر حج و کربلا هستند، کسانی که اهل بورس هستند و مشاوران پزشکی و مالی دارند و به روانکاو مراجعه می کنند، کسانی که فاقد رفاه هستند ولی اهل تفریح با مواد مخدر هستند و اهل خرید لوازم آرایشی مارک «شانل» هستند، بله همین افراد، کسانی هستند که عاشورا و سینه زنی و زنجیر زنی را اجرا می کنند و یا آنها محترم می دانند، به دسته های عزاداری حسینی کمک مالی می دهند، برای پلوی امام حسین صف می کشند، برای اربعین در صف ده کیلومتری مانند بردگان خود را در خدمت حکومت و اوباشان مذهبی و آخوند فاسد قرار می دهند، خود را سگ درگاه علی ابن ابی طالب می کنند و برای امام دوازدهم و امام هشتم به خفت و دریوزگی درمی غلتند، می گویند در اسلام معنویت وجود دارد و آنها عاشق حسین هستند. انسانهای پادرهوا و مسخ شده که بخش مهم جامعه را تشکیل می دهند. آرزوی مشروطه برآمد انسان مدرن بود. ولی چنین نشد.
جنبش مشروطه در نیمه راه باقی ماند و انقلاب اسلام تباهی های بسیار در جامعه ما تولید کرد. مشخصات سنتی و دینی جامعه را خلاصه کنیم و ببینیم چگونه در جامعه روند مدرنیته، کند و سست است؟ خواست مشروطه قانون گرایی و محدود ساختن استبداد بود. امروز در ایران در زیر سایه یک حکومت شیعه توتالیتر تمایل به قانونگرایی و رفتار شهروندانه در بن بست است. مشروطه در جامعه ای مطرح شد که تناسب قوا به نفع دمکراسی نبود و پایه اجتماعی از خرافه پرستی بیمار بود.
یکم، اسلام و شیعه گری در طول تاریخ آسیب های سنگینی بر جامعه و فرهنگ و روان ایرانیان وارد ساخته است. امروز بار و وزنه مذهب و سنت در جامعه بسیار زیاد است. در عرصه اجتماعی، خداباوری، امام پرستی، سفره انداختن، مراسم دعا و قران خوانی، نماز و روزه، زیارت قبور مذهبی، رجوع به دعا نویس و آخوند، اتکا به رساله عملیه آیت الله ها و غیره رایج است و ذهنیت به سکولاریسم و لائیسیته استوار دست نیافته است. گفته می شود 42 درصد جوانان در کشور نماز میخوانند و سالانه 28 میلیون به زیارت امام رضا میروند. اکثریت مردم در زمان دشواری های شخصی و خانوادگی، علی ابن ابی طالب را طلب می کنند و برای رفع مشکل خود نذرمی کنند. کلام مردم و پایه باور در گفتارهای روزمره دینی است و تکرار سوگند به امام و قرآن، یک پدیده روانی ناخودآگاه و پاتولوژیک می باشد. در واقع سوبژکتیویته دینی و تقدس گرا، حرکت ذهن و جامعه را تنظیم می کند و این امر در تناقض با مدرنیته است.
دوم، توتالیتاریسم سیاسی و دینی مشخصه بارز قدرت سیاسی است. استبداد دینی ریشه در قرآن و خلافت پیامبر و تعبد اسلامی داشته و با جاه طلبی های فردی و فسادطلبی و تربیت تاریخی درهم آمیخته است. استبداد ولایت فقیهی، نظام قضائی متکی بر شریعت، آموزش مذهبی شده مدارس و دانشگاه، اقتصاد وابسته به نهادهای مذهبی و اتوریته های دینی، مجموعه ای را تشکیل می دهد که جدا از دین و مراکز تصمیم های مذهبی قابل درک نیست. در این مجموعه، دین فقط ابزار نیست بلکه بعلاوه مضمون ساز است. نهادهای سیاسی مانند مجلس و انتخابات و سه قوه بطور کامل از عملکرد درست و دمکراتیک بدور می باشند. تمامی این وضعیت نامبرده در تناقض با مدرنیته قرار دارد زیرا توسعه مدرنیته اقتصاد بازار و دانش فزاینده و سیاست لائیک و جمهوری شهروندانه می طلبد.
سوم، بیشتر نهادهای موجود در جامعه از عملکرد مدنی و غیر دینی بدور هستند و تعداد بیشماری از این نهادها با بودجه کلان دولت دینی فعالیت دارند. این نهادها زیر مسئولیت یک آخوند یا دیندار متصل به حکومت و لایه های مذهبی قرار دارند. در واقع فساد و دین و فریبکاری دینی و مداخله گری دینی و تبعیض دینی و قومی و شغلی، قراردادهای اجتماعی را منهدم ساخته و زنان را بی حقوق ساخته و جوانان را نا امید نموده اند. نبود قراردادهای قانونمند اجتماعی، نبود آموزش آزاد شده از مذهب و نبود برابری شهروندی، در تناقض با مدرنیته می باشد. اسلام در جامعه بنا بر طبیعت اش مزاحم و فربه و انحصار طلب است و نمی تواند با مدرنیته کنار آید.
چهارم، در ایران فلسفه تدریس نمی شود و جامعه شناسی علمی و منقد آموزش داده نمی شود. علوم انسانی با سد قواعد خشک دگماتیستی و سانسوری و قدسیت احکام دینی مواجه هست. علوم انسانی باید منقد جامعه و قدرت باشد حال آنکه قدرت سیاسی در پی خفه نمودن آنست. علوم انسانی در دانشگاه، فاقد آموزش علمی و انتقادی می باشد. جامعه شناسی آکادمیک بطور مرتب توسط قدرت سیاسی و حوزه سرکوب و بینش نواندیشان می شود. نشریه های دولتی و دانشگاه ایران، روایات جعلی و افسانه سازی را بعنوان جامعه شناسی و تاریخ می نمایانند، دین را بجای فلسفه جامیزنند و با ایجاد اغتشاش فکری، فقط حاکمیت اعتقاد دینی را مستحکم می سازند. مدرنیته با وجود فلسفه آزاد و مستقل، با گفتگوی مکتب های فلسفی، با وجود فیلسوفان اندیشه ورز در عرصه مفاهیم فلسفی، با ملاقات همه اندیشمندان و متفکران پژوهشگر، با برنامه ها و نشریه های تحقیقی و علمی و بدون سانسور، مشخص می شود و این وضعیت آکادمیک مطلوب در ایران شکل نگرفته است.
پنجم، بسیاری از روشنفکران ما نسبت به پدیده دین متوهم هستند و حافظ صلح با خرافه و شیعه گری اسلامی می باشند. بسیاری از روشنفکران و سیاسیون با دین سازشکار اند. حال انکه اسلام عامل بزرگ فساد و سقوط در ایران بوده و ازخودبیگانگی ما را سبب شده است. نواندیشان دینی خرافات را به کالای دینی جدید تبدیل کرده و آنها را بعنوان فلسفه و نوآوری به جامعه تحمیل می کنند و تاریک اندیشی را رواج می دهند. روشنفکران غیر دینی و اسلاموفیل و غیر شجاع، تسلیم دین هستند و وظیفه نقد دین را فراموش کرده اند. بسیازی از روشنفکران سکولار از انتقاد شفاف به دین می هراسند و ما را نصیحت کنند تا از شفافیت خود بکاهیم و دوپهلو حرف بزنیم. در چنین شرایطی، خردگرایی فلسفی و شفافیت روشنفکری و آزادمنشی فکری، قربانی فضای ناسالم است. این نخبگان و روشنفکران اسلاموفیل و مصلحت اندیش، از استقلال فکری بدور بوده و با مسخ شدگی و ازخودبیگانگی خود قادر نیستند مدرنیته فکری و فرهنگی را تقویت کنند. روشنفکران طرفدار مدرنیته با نقد قرآن و نقد دین و نقد تقدس گرایی و با نقد استبداد و همه تباهی های ایدئولوژیکی، باید به روشنگری ادامه دهند.
با توجه به دلایل برشمرده، جامعه ما به تحول فرهنگی بزرگ و مدرنیته فعال نیازمند است. اهداف مدرنیته غرب که در زمان مشروطیت منعکس شد، هنوز در ایران تحقق پیدا نکرده است. همه چالش های جامعه به این امر خلاصه نمی شود. ما باید به تاریخ خود آگاه شویم، ما باید آسیب های فکری و فرهنگی خود را بشناسیم، ما باید به فصل های استوار فرهنگ خود تکیه کنیم، ما باید از جهان بیاموزیم و باید درک کنیم که پیشروی در مدرنیته یک ضرورت تاریخی است. اگر می خواهیم به روح مشروطیت وفادار باشیم باید به نقد دین و مبارزه علیه استبداد ادامه دهیم.
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
26/07/2022 میلادی
همایش سالگرد پیروزی مشروطیت ـ بنیاد میراث پاسارگاد
بنیاد میراث پاسارگاد